ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

نامزدی خاله سحر جون

روز 23 اردیبهشت مصادف با روز پدر، مراسم بله برون خاله سحر و عمو سینا برگزار شد.  خیلی به همه خوش گذشت. حالا دیگه عمو سینا هم عضوی از خانواده ما شد. ما از این قضیه خیلی خوشحال هستیم چون عمو سینا پسر خیلی شایسته ای هستش. حالا دیگه دو تا شوهر خالة گل داری. انشاءالله همشون همیشه شاد و خوشبخت باشند انگشتر نامزدی خاله جون هم یک سولیتر زیبا بود تهیه شام نامزدی و تدارکات بعهده من بود و تو هم عزیزم طبق معمول شیطنت می کردی به همین دلیل نتونستم ازت خیلی عکس بگیرم اما حسابی توی مجلس خاله جون ترکوندی چون با رقص های بامزه ات همه را سرگرم کرده بودی.             &nbs...
7 خرداد 1393

ارشان جان در باغ پرندگان تهران

یک روز خوب اردیبهشت باز هم به باغ پرندگان رفتیم . سال قبل که رفته بودیم تو کوچکتر بودی عزیزم اما امسال که بزرگتر شدی بیشتر لذت می بردی و ما هم از شادی و بازی تو خوشحال می شدیم. همش دنبال آب باریکه ای بودی که توش سنگ پرت کنی. توی دریاچه پر بود از پرنده هایی مثل و و و  و . . .  . اینجا هم کنار لونة لک لک ها بازی می کردی ارشان جون نمی دونم نظر بقیه راجع به شتر مرعها چیه اما به نظر من که اصلاً پرنده های خوشگلی نیستند. فقط خوبه که از تلوزیون ببینیشون اما برعکس پرنده های گرمسیری خیلی خیلی زیبا هستند برای نهار ساندویچ آماده کرده ب...
7 خرداد 1393

ارشان در مهرآباد. سورپرایز کردن بابایی

پسرکم قبل از بدنیا آمدنت، هر از چند گاهی بابایی را سورپرایز می کردم با کارهای کوچیک.  مثلاً بعضی از روزها که بابایی با هواپیما یا قطار     از اهواز به تهران می آمد، بدون اینکه بهش بگم به استقبالش میرفتم و غافلگیرش می  کردم.  از وقتی تو بدنیا آمدی بدلایلی مثل مشغله های زندگی، کوچک بودن تو و ... خیلی وقت بود که از این کارها نکرده بودم.  تا اینکه چند وقت پیش که بابایی با پرواز از اهواز برمی گشت تصمیم گرفتم اینبار با تو بابایی را سورپرایز کنیم.  بهمین دلیل بدون اینکه بهش بگیم به اتفاق عزیز جون که مهمون ما بود به فرودگاه رفتیم. توی سالن منتظر ماندیم. تو که کمی خسته شده بودی توی سالن انتظار  ش...
1 خرداد 1393

سلام بر سال 93

  سلام سلام سلام یک دنیا سلام و سلامتی برای ارشان و تمام دوستان وبلاگیمون.  سال نو بر همه عزیزان و پسر گلم مبارک باشه.  پسر قشنگم از وقتی از بوشهر برگشتیم لپ تاپ همش پیش بابایی بوده و من با کلی تأخیر دارم وبت را آپ می کنم.  حتماً دوستای وبلاگیمون هم چند بار تا حالا بهت سر زدند اما همون پست های قبلی را دیدن. انشاءالله همشون با نی نی های قشنگشون سالم و سلامت باشند. عزیزم سال پربرکت 92 به پایان رسید و سال نو با تمام زیبایی های طبیعت آغاز شد.  بالاخره بدوبدوهای اسفند تمام شد و جای خود را به فروردین داد تا همه چند روزی را با آرامش در سفر و دید و بازدید عید سپری کنیم و برای سال جدید تجد...
1 خرداد 1393

تولد بابایی مبارک- آخرین پست ما در سال 92

سلام به همه دوستان عزیز و پسر گلم اسفند، ماهه بسیار شلوغ و پر کاریه برای همه ما ایرونی ها.  خونه تکانی عید، خرید عید و مهیا شدن برای نوروز. همه در حال بدو بدو کردن برای عید نوروز هستند.  عزیز جون هم داره خونه را کاغذ دیواری میکنه و ما توی این اوضاع خونه عزیز جون هستیم.   بابایی شب تولدش اهواز بود. بهمین دلیل دو روز بعد براش یک تولد چهار نفره با حضور عزیز جون گرفتیم. توی این روز عزیز، توی این لحظه های قشنگ، زیباترین جمله ای که می تونم بگم یک دوستت دارم به همراه یک آسمان عشق و تمنا تقدیم به تو همسر عزیزم که در خاطرم بهترین مرد و مهربانترین پدر دنیایی . تولدت مبارک  ...
9 ارديبهشت 1393

خان جان و خریدهای تازه

سلام به پسر عزیزم و همه اونهایی که از وب پسرم دیدن می کنند ارشان جان پسر باهوشم.  از اینکه خدا پسر باهوشی مثل شما به ما عطا کرده هزاران بار او را شکر می کنم. همه از هوش شما تعریف می کنند و خوششون میاد. از اینکه تو این سن کم رنگها را می شناسی، حیوانات، اشیا و حرفه ها، ماشین ها و و  و و را می شناسی خیلی لذت می برند. چند روز پیش که داشتیم از مهمانی خونه خاله برمی گشتیم، یهو شروع کردی به شمردن: 1، 2، 3. داشتی ماشینهای توی خیابان را می شمردی. من و بابایی با دقت نگاهت کردیم و فکر میکردیم که نهایتاً تا 3 بشمری اما در کمال تعجب دیدیم که داری شمارش را ادامه میدهی: 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10. ما با خوشحالی دست زدیم و تشویقت کردیم.&nb...
14 اسفند 1392

خان جان در جشن سالگرد انقلاب

پسر گلم بهمن ماهه و ما برای جشن سالگرد انقلاب دعوت شدیم.  البته تو اولین باریه که در چنین مراسمی حضور داری و برات تازگی داره. چند هزار نفر حضور داشتند. آقای شهریاری مجری برنامه بود. خوانندگان دکتر اصفهانی و شهرام شکوهی بودند. برای سرگرمی بچه ها عمو فتیله ای ها آمده بودند و شومن معروف ماهی صفت (مستر سین) هم برنامه اجرا کردند. اولین برنامه با حضور دکتر اصفهانی اجرا شد.  اما به محض اینکه لامپها را خاموش کردند تو شروع به گریه کردی و حسابی ترسیده بودی.  هرکاری کردم ساکت نمی شدی. فکرش را بکن، همه از صدای دکتر اصفهانی لذت می بردند و من در گوش تو لالایی می خوندم تا ساکت بشی!!!!   وقتی ب...
14 اسفند 1392

ارشان و طبقه بندی رنگها

سلام به گل پسرم و همه کسانی که  از وب پسرم دیدن می کنند پسرکم تازگی ها دوست داری همه جا رنگها را نشون بدی. توی اسباب بازیها، کارتها، کتابها، برنامه های کودک، نقاشی ها ، لباسها و حتی خوراکیها. پاستیل هاتو طبق رنگها طبقه بندی می کنی و بعد یکی یکی میخوری. از 2 سالگی با رنگها آشنا شدی و الان که 2 سال و سه ماهته رنگها را میشناسی تو پاستیل ها را بخور منم لپهای ناز تو رو ...
20 بهمن 1392