ارشان جان در باغ پرندگان تهران
یک روز خوب اردیبهشت باز هم به باغ پرندگان رفتیم . سال قبل که رفته بودیم تو کوچکتر بودی عزیزم اما امسال که بزرگتر شدی بیشتر لذت می بردی و ما هم از شادی و بازی تو خوشحال می شدیم.
همش دنبال آب باریکه ای بودی که توش سنگ پرت کنی.
توی دریاچه پر بود از پرنده هایی مثل و و و و . . . .
اینجا هم کنار لونة لک لک ها بازی می کردی
ارشان جون نمی دونم نظر بقیه راجع به شتر مرعها چیه اما به نظر من که اصلاً پرنده های خوشگلی نیستند. فقط خوبه که از تلوزیون ببینیشون
اما برعکس پرنده های گرمسیری خیلی خیلی زیبا هستند
برای نهار ساندویچ آماده کرده بودم. وقتی داشتیم ساندویچ می خوردیم، یک طاووس آمد نزدیکمون. بابایی براش چند تکه نان انداخت و طاووس به سمت ما آمد تا جایی که اومد توی آلاچیق ما. اما تو حسابی ترسیدی مخصوصاً وقتی طاووس از خودش صدا در آورد. بابایی هم مجبور شد طاووس را از ما دور کنه.
حسابی این طرف و آن طرف می دویدی و اصلاً از ما نخواستی که بغلت کنیم. حدود 5-6 ساعت پیاده روی و بدو بدو، حسابی خسته ات کرد و وقتی داشتیم به خونه بر میگشتیم توی ماشین خوابت برد.
مجسمه شنی
دوست داشتی ببینی داخل کوزه چیه؟!!!
همیشه خوش باشی گل پسرم