ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

یک ماهگی

مامانم میگه قدرت دست و پام زیاد شده قدرت گردن زیاد شده هر کسی بالا سرم بایسته با چشام دنبالش میکنم و سرمو میچرخونم مامانم به بابام گفت معلومه پسرمون میخاد بچه پر جنبو جوشی بشه و بابام گفت بچمون خیلی باهوشه من روزا خوب میخوابم اما شبا از 12 تا 3 نصفه شب بیدارم و شیر میخورم. دوست دارم همش شیر بخورم یا بازی کنم و به بابا مامان و اطرافیان زل بزنم.
17 آذر 1390

روز تولد

ارشان روز هفده آبان سال 1390 ساعت 12:20 در بیمارستان اقبال طی عمل سزارين توسط دکتر عبدالمجید کریمی پا به این دنیا گذاشت.  اومدن این فرشته کوچولو با هوای برفی همراه شد.  برف اونهم تو آبان ماه؟ قدمش پربرکت بود ماشاءالله ما خدا را شاکريم که پسری تندرست و زیبا به ما داده. خدا دامان همه مادران ايران را سبز کنه اسمش را ارشان گذاشتیم به معنی بسیار دانا و باهوش.    ارشان جون اولش کمی مشکل تنفس داشت و شير مامانی را نخورد. به همین دلیل 5 روز تو بیمارستان بستری شد تا تحت نظر باشه.  مامان فریبا خیلی غصه می خورد و نگران بود. البته همه نگران بودند. بابایی، آقاجون، عزيز، عموها و خلاصه همه. مادربزرگ برای ...
2 آذر 1390

خوش ترین خبر زندگیم

  با نام و یاد خدا شروع به نوشتن وبلاگ ارشان پسر گلم می کنم به این امید که در آینده که پسرم بزرگ و شکوفا شد این وبلاگ را به او هدیه کنم به عنوان خاطرات کودکی اش فروردین 90، بابایی برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در کنکور شرکت کرد.  به پیشنهاد من، قرار شد که نوروز 90 برعکس سالهای گذشته که به زادگاه بابایی یعنی بوشهر می رفتیم، به شهر اهواز محل کار بابایی برویم و بدین ترتیب هم از خانواده من که ساکن تهران هستند و هم از خانواده بابایی دور باشیم تا بابایی درگیر رفت و آمد و دید و بازدید عید نشه و بتونه در این فرصت کمی که تا کنکور داره، کمی مطالعه کنه.  بابایی روزی 11 الی 12 ساعت درس می خوند و من هم خودم را با دیدن برنامه های ...
1 آذر 1390