ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

ارشان به همراه عمو عباس در جمشیدیه

عمو عباس که دانشجوی اقتصاد در دانشگاه بوشهره، ماه رمضان امسال از گرمای بوشهر فرار کرده و برای دیدن ما به تهران آمده و یک ماهی مهمان ما بود اینجا هم با عمو رفته بودیم بوستان جوانمردان در ماه مبارک رمضان جشنواره ای در برج میلاد برگزار می شد. یک شب به اتفاق خاله فریده و عمو مصطفی و عزیز جون سری به اونجا زدیم و از نمایشگاه دیدن کردیم ...
10 شهريور 1393

ارشان خان جان در خانه

پسرم تابستان خیلی سرمون شلوغ بود. با مهمانی ها و مسافرت ها و زمانی هم که خونه ایم یا مشغول کار خونه هستم یا زمانیکه من بیکارم تو با لپ تاپ مشغولی و اجازه نمیدی که وبت را به روز کنم. الان که خوابی از فرصت استفاده کردم تا چند تا عکست را توی وبت بگذارم: مشغول کشیدن دایره دایره می کشیدی و می گفتی مامان ببین دایره مشغول تماشای لپ تاپ به همراه میمونی که خاله فریده برات خریده ...
10 شهريور 1393

تولد خاله جون خردادی مبارک

تولد خاله فریده جووووووون مبارک ارشان عاشق خاله فریده است و وقتی بهش می گم میخواهیم به خونه عزیز جون بریم، بلافاصله می گه: آخ جون خونه عزیز جون، خاله فریده داره، عمو مصطفی داره، آق سینا داره، پانیذ داره!!!!! انشاءالله خاله جون 120 ساله بشه و همیشه تندرست و سلامت در کنار همسر  گلش عمو مصطفی زندگی کنه. الهی آمین   ...
16 تير 1393

مهمانی خونه پدر آق سینا

بازهم سلام همانطور که در جریان هستید خاله سحر جون با عمو سینا (که ارشان آق سینا صداش می کنه) نامزد کردند و همه منتظر عقد آنها هستیم که انشاءالله قراره در مرداد ماه انجام بشه اما خانواده ها مثل اینکه خیلی خیلی خوشحالند و بلافاصله شروع کردند به دعوت کردن همدیگه یا همون مراسم پاگشا. اول عزیز جون تدارک شام دید و همه را دعوت کرد تا دور هم باشیم.  بعد از اون نوبت به خانم فخری یعنی مامان آق سینا رسید که همه را برای شام دعوت کردند. خدا را شکر که دو خانواده خیلی با هم انس گرفته اند و جمع صمیمی دارند. الحق که هر دو تا مامان سنگ تمام گذاشته بودند. اینم از عکسهای ارشان در روز مهمانی این شازده هم ...
15 تير 1393

سفر به استان چهارمحال و بختیاری و شهر کرد

سلام به دوستان خوب وبلاگیمون. روز 13 خرداد برای مسافرت به سمت شهر کرد حرکت کردیم.  وقتی آدم اسم شهر کرد را می شنود فکر می کند منطقه ای باشد در کردستان و آن حوالی. مامان فریبا هم این طور فکر می کرد ولی بابایی توضیح داد که شهر کرد در استان چهار محال و بختیاری قرار دارد و بعد از اصفهان می باشد.  مامان هم بلافاصله بار سفر بست و مهیای سفر شدیم. در مسیر سفر به شهر کرد در میان باغ های انگور- خان جان مشغول بازی با قاصدک ها ساعت 3 بعد از ظهر بود که به شهر کرد رسیدم. پس از خوردن نهار و خوابی کوتاه، به همراه دوست بابایی (بنام عمو مصطفی) که ساکن شهر کرد هستند و در این مسافرت 3 روزه نقش لیدر تور ما و صد البته ...
21 خرداد 1393

طوفان سهمگین در تهران

یک شب قبل از طوفان در پارک جوانمردان تهران هوا بسیار ابری و پر از رعد و برق بود روز 12 خرداد 93 درست یکروز قبل از مسافرتمون به شهر کرد، حدودای ساعت 5 بعد از ظهر بود. ارشان با اسباب بازیهاش بازی می کرد و منهم مشغول انجام کارهای خانه بودم که ناگهان برخورد باد سختی با پنجره آشپزخانه نظرم را جلب کرد. وقتی نگاه پنجره کردم خیلی ترسیدم آخه هوای بیرون قرمز رنگ شده بود.  به سمت آشپزخانه رفتم و وقتی پنجره را باز کردم با صحنه ترسناک و عجیبی روبرو شدم.  خاک و طوفان سرخ رنگ همه جا را فرا گرفته بود.  تا بحال چنین چیزی ندیده بودم.  مثل توی فیلم ها بود.  فکر کردم قیامت شده و الانه که زلزله همه جا را ویران کنه. ...
21 خرداد 1393

ارشان در لباس دخترانه

خاله یک لباس دخترانه برای بچه یکی از دوستانش خریده بود، برای اینکه بدونه سایز لباس چیه؟ اون را تن ارشان کرد و حسابی خنده و شوخی گل کرد خودتم فهمیده بودی که این لباس با جنسیتت فرق داره و با ادا درآوردن حسابی همه را سر کار گذاشته بودی عزیز جون می گفت خوب شد دختر نشدی اما به نظر من اگه دختر هم می شدی خیلی خیلی ناز بودی ؟!   ...
20 خرداد 1393

بازگشت از سبزوار

پس از یک روز اقامت در سبزوار، به دلیل مشغله بابایی به سمت تهران حرکت کردیم. در مسیر بازگشت برای خوردن نهار و استراحت چند ساعتی در شهر زیبای شاهرود اقامت کردیم. اینم یک پارک زیبا در شاهرود تق تق تق نگهبانان در را باز کنید. ارشان خان جان برای صرف نهار وارد سفره خانه درباری می شود. ای بابا کنیزکان و خدمتکاران دربار کجایند؟ مطربان هم که نیستند. پس بهتر است کمی گراماقون گوش دهیم قلیانمان را که هنوز چاق نکرده اند؟! چایی را هم که دم نکرده اند؟! حواسمان که نباشد اوضاع اینگونه می شود دیگر بهتر است تا آماده شدن چاست، کمی استراحت کنیم ...
8 خرداد 1393

درگذشت یک مادر نمونه تسلیت باد

  و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون   متاسفانه در زندگی خبرهای بد هم همراه خبرهای خوب وجود دارد.  روز 4 خرداد 93 یعنی درست یک روز پس از دومین سالگرد آقاجون (پدر مامان فریبا) بود که خبر فوت شدن مادربزرگ پسرعمو حسن همه ما را شوکه و ناراحت کرد.  آخه مادربزرگ حسن برای مهمانی و دیدن خانواده عمو اینا از سبزوار به تهران آمد بود و پس از چند روز اقامت در تهران، در اثر حمله قلبی  در بیمارستان قیاض بخش به هنگام اذان مغرب و درحالیکه ذکر استغفرالله می گفت، درگذشت. ما هم برای تشیع پیکر پاک ایشان با خانواده عمو به سمت ...
8 خرداد 1393