ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

سال 1394 مبارک

1394/4/23 20:12
نویسنده : مامان ارشان
639 بازدید
اشتراک گذاری


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام دوباره

سفرنامه نوروزی ارشان به استان بوشهر (زادگاه پدریش)

یک هفته قبل از شروع سال 94 طبق معمول با خوشحالی مشغول جمع آوری وسایل برای شروع سفر نوروزی شدیم. هرچند دیماه یکبار به دیدن شون رفته بودیم اما بازم دلمون برای خانواده پدری مخصوصا مادرجون و آقاجون حسابی تنگ شده بود.

اونها هم بیی صبرانه منتظر رفتن ما علی الخصوص ارشان بودند. 

بعد از رسیدن، ارشان کلی توی حیاط مشغول بازی شد. البته عزیز بوشهری هم کلی باهاش بازی کرد.

هر وقت عزیز جون میخواست گلها و درختان را آبیاری کنه، ارشان زودتر از او آماده بود و شیلنگ آب را بر می داشت و به درختان آب می داد.

بعضی روزها هم بابایی ارشان را برای ماسه بازی به تپه های اطراف روستا می برد و پسرم حسابی حال می کرد.

شب چهارشنبه سوری خانواده عمو رسول هم از تهران به بوشهر رسیدند و جمع کامل تر شد.  البته عمو روح الله با خانواده هم بعد از تحویل سال از بندر لنگه به ما پیوستند و جمع مون حسابی جمع شد. بچه ها حسابی بازی و شیطنت می کردند.

یک روز برای زیارت به مزار سید آغی که متاسفانه سال گذشته او را از دست دادیم، رفتیم.  مزار مطهرش در زیارتگاهی در شهر کاکی که متعلق به اقوام و اجدادشان می باشد، قرار دارد.

اینم حسن آقای گل، پسر عمو رسولم

اوایل نوروز خیلی بهمون خوش گذشت و با بابایی و ارشان همه جا به گشت و گذار رفتیم.

ساحل گلستان. خان جان مشغول بازی با ماسه ها

منم کلی لاک پشت ماسه ای برات درست کرده بودم

بابایی و عمو عباس مشغول گرفتن ماهی برای خان جان

اینم ماحصل کارشون

البته ماهی ها به بزرگی که توی تصویر بالا دیده می شوند نبودند بلکه به این اندازه بودند که ارشان داره تماشا می کنه!!

اینم سبد سید ماهی توسط عمو غلامرضا (شوهر عمه) و حسن و آرش

یک روز خوب در باغان به همراه آقا ابولفضل (پسر عمو روح الله)

اینم یک روز خوب دیگه در ساحل کنار امامزاده ابولقاسم

محیا گلی دختر عمو رسولم که حسابی آب بازی کرد

اینم ایلیا پسر عمه نجمه

ساحل بندر دیر، یک روز برای خرید ماهی و سوغاتی

ارشان مشغول خرید سوغاتی

پسرکم عید نوروز 94 خیلی خوب شروع شد اما متاسفانه از روز هشتم عید بود که بابایی مریض احوال شد. سرگیجه های شدید به سراغش اومد که حسابی همه را ترسوند مخصوصا من. چند بار بابایی را به دکتر و بیمارستان بردیم اما فایده ای نداشت و تشخیص درست نمی دادن. اصلا نمی تونست رانندگی بکنه. تا جاییکه آخر عید موقع برگشتن به تهران، عمو نوید همراهمون آمد تا رانندگی کنه و ما را با ماشینمون به تهران برسونه.

موقع برگشتن به تهران

هفت سین شهر مشراگه (نزدیک شهر امیدیه در استان خوزستان) روی آب رودخانه
 

ارشان، عمو نوید و دستمبو همین الان یهویی

استان لرستان مزرعه، مرغداری و باغ آقای موسوی از دوستان خانوادگی مون

(پدربزرگ امیر حسین دوست ارشان)

خوب دوستان این هم از سفرنامه نوروز 94. انشالله سال جدید سالی پر از سلامتی، موفقیت و شادکامی برای همه اقوام، دوستان و هموطن های خوبمون باشه

الهی آمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)