تولد عمو سینا مبارک

23 مرداد تولد عمو سینا نامزد خاله سحر هست . 

خاله سحر هم برای تولد عمو سینا یک ویلا در کردان (کرج) رنت کرده بود. 

یک جشن خوب و خاطره انگیز برای همه مخصوصاً بچه ها بود. 

پسر خیلی مواظب باش توی استخر نیفتی ها

چشم قربان

پانیذ آماده رفتن به استخره اما خان جان؟!

از اونجا که از رفتن توی آب می ترسیدی اولش کلی گریه می کردی و به پانیذ التماس می کردی که پانیذ تو هم توی آب استخر نرو.

همه به این کارهات می خندیدن مخصوصا به اینکه تو به پانیذ می گفتی: پانیذ تو رو خدا نرو توی آب. آخر سر مجبور شدم ببرمت داخل حیاط و باغچه تا سرگرمت کنم و کمی آرومت کنم

از بدو ورود هم همش سراغ کیک را می گرفتی و می گفتی کیک بیارید. انگار کل تولد از نظر شما فقط قسمت کیک شه. وقتی کیک خوردی خیالت راحت شد

پانیذ کلی توی استخر خوش گذروند. 

بعد از خوردن کیک، کم کم آوردمت کنار استخر.  لباس هات را در آوردم و کنارت نشستم.  اول پاهای خودم را داخل آب حرکت دادم تا ترس تو کمی بریزه.  بعد پاهای تو را داخل آب قرار دادم و تو کم کم شروع به بازی با آب کردی اما اصلا حاضر نبودی روی تیوپ پانیذ بنشینی و بری روی آب.  هر چی بابایی اصرار می کرد فایده ای نداشت و تو با تحکم می گفتی: هیچوقت.

توی یک فرصت کوتاه که من تنهات گذاشتم، بابایی که مشغول شنا بود، تو را روی تیوپ قرار داد و روی آب برد تا مثلاً ترست بریزه. اونقدر داد زدی که نگو و نپرس. بابایی هم مجبور شد بیارتت بیرون. خوب چکار میشه کرد باید همینطوری باهات سر کنیم تا خودت بزرگتر بشی و ترست بریزه.

اینجا هم موقع برگشتن بود که داشتی به پانیذ گل تقدیم می کردی

البته یک گل کوچولو که خودت از باغچه چیده بودی

روز خوبی بود.  تولد عمو سینا مبارک.

انشاءالله همیشه خوش باشید