ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

سفر به استان زیبای لرستان (پایتخت طبیعت ایران)

1393/6/18 17:25
نویسنده : مامان ارشان
498 بازدید
اشتراک گذاری

ماه مرداد ماه بسیار شلوغ و پر از مراسم و مناسبتها بود یعنی هر هفته مشغول بودیم. سفر به شمال، سالگرد عقد مامان و بابا، عروسی پسر عموی مامان فریبا، تولد آق سینا و در نهایت سفر به استان لرستان به همراه عزیز جون، خاله فریده و عمو مصطفی.  باز هم سفر سه روزه اما بسیار خاطره انگیزی بود. 

خان جان در مسیر هنگام خوردن صبحانه از مزرعه لوبیا سبز چیده

اینجا هم کنار هلوها ژست گرفته

ابتدا در شهر زیبای خرم آباد اقامت کردیم. در مهمانسرایی که از طرف محل کار بابایی بهمون داده بودن و در قسمت بسیار سرسبز و خوبی از شهر قرار داشت.

اینم قلعه زیبای فلک الافلاک که بسیار مغرورانه در مرکز شهر خودنمایی می کند. اما متاسفانه تعطیل بود و ما نتونستیم ازش دیدن کنیم.

شب هم بعد از استراحت و خوردن شام به کنار دریاچه کیو که در وسط شهر قرار داره رفتیم و تو هم کلی در شهربازی کنار دریاچه بازی کردی

روز بعد به سمت آبشار نوژیان حرکت کردیم. اولین بار بود که به آبشار نوژیان می رفتیم.  مسیر بسیار پر پیچ و خم و طولانی را طی کردیم. کنار رودخانه نهار خوردیم.  من معتقد بودم که مسیر خیلی طولانی بوده و این آبشار اونقدر ها هم زیبا نیست که آدم این همه راه را براش طی کنه. اما بعد از نهار وقتی به کنار آبشار اصلی رفتیم از حرفم پشیمون شدم چون آبشار زیبایی بود. چون خیلی هم شلوغ نبود، به آدم خیلی احساس آرامش می داد.

از دو سمت آبشار به پایین می ریخت که زیر هر کدام یک حوضچه مانندی ایجاد شده بود.  بابایی و عمو مصطفی به توصیه بقیه مردانی که اونجا بودند و همگی حسابی خودشون را با آب آبشار خیس کرده بودند، زیر آب آبشار رفتند و حسابی خنک شدند.

بابایی طبق معمول سعی می کرد تا ترس تو را از آب کم کنه اما فایده ای نداشت

روز دوم به سمت آبشار زیبای بیشه حرکت کردیم.  قضیه آبشار به این صورته که آب از کوه و چشمه به وسیله کانال آبهایی ابتدا از یک استراحتگاه هدایت میشه و بعد از زیر خط آهن ایستگاه قطار بیشه به سمت دیگر ایستگاه و ریل هدایت میشه و وارد یک استراحتگاه و سفره خانه دیگه میشه.  سفره خانه دوم به دره بسیار عمیقی منتهی می شه که این آبهای هدایت شده وقتی به انتهای سفره خانه می رسن، از اون جا به قسمت پایین دره پرتاب میشن که آبشار بیشه را به وجود میارن. 

ما برای نهار در استراحتگاه بالایی اقامت کردیم.

عمو مصطفی هم طبق معمول با چایی زغالی از همه پذیرایی کرد.

ارشان و عمو مصطفی توی همان کانالها و حوضچه ها کلی بازی کردند

بعد از ظهر بود که به سمت آبشار حرکت کردیم. بعد از طی مسافتی که به سمت پایین دره می رفت به رودخانه بزرگی می رسیدی که آب آبشار بیشه هم به داخل آن رودخانه می ریخت.

بالاخره آبشار زیبای بیشه

به نظرم این آبشار زیباترین آبشار کشورمونه. آب رودخانه که از مسیر دورتری میامد، نسبت به آب آبشار گرمتر بود. خیلی از مردم به آب رودخانه زده بودند و شنا می کردند. عمو مصطفی هم کلی شنا کرد.  آهنگ زیبای هایده هم که از بلندگوی سفره خانه پخش می شد، خیلی فضا را زیباتر کرده بود.

روز سوم هم قبل از عزیمت به تهران، ابتدا به بام لرستان رفتیم.  البته چون نزدیک ظهر بود نتونستیم خیلی بمونیم.

برای نهار هم خونه آقای سالاروند دوست خانوادگیمون در شهر درود دعوت بودیم. تو هم کلی با امیرحسین پسرشون بازی کردی.  در سفری که قبلاً به شهر کرد داشتیم، خیلی دلم می  خواست که با لباس لری از تو عکس بگیرم. وقتی دیدم امیرحسین لباس چوغا داره، خوشحال شدم. شلوار لری امیرحسین را تنت کردم اما هر کاری کردم چوغا را تنت نکردی.  از لباس چوغا می ترسیدی قه قههقه قههقه قههقه قهه

بعد از نهار هم به مزرعه و باغ آقای موسوی پدربزرگ امیرحسین رفتیم.  خوردن خیار تازه در مزرعه چه حالی داشت. تو حتی موقع عکس انداختن هم خیار گاز می زدی

بعد از ظهر هم به سمت تهران حرکت کردیم و از استان زیبای لرستان خداحافظی کردیم. خیلی بهمون خوش . مرسی از اینکه ما را در این سفر هم همراهی کردین راضیراضیراضیراضی

 

پسندها (1)

نظرات (0)