ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

بازم مسافرت به شمال

1392/6/19 12:51
نویسنده : مامان ارشان
323 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همگی

با عرض معذرت که این روزا خیلی آپ نیستیم.  آخه بازم قسمت شد یک سفر به شمال داشته باشیم.  اینبار با خاله زهرا (خاله مامانی) و مهشاد دخترش. 

روز 5 شهریور 92 به پیشنهاد خاله زهرا قرار شد سفر یک روزه را به ساحل خزر داشته باشیم اما مامانی گفت اگه قراره بریم شمال حداقل یک شب را کنار ساحل بگذرانیم.

صبح ساعت 6 از خونه حرکت کردیم. بفرمایید ما را تو این سفر کوتاه همراهی کنید

 

ساعت 9 صبح برای صبحانه در نمک آبرود اتراق کردیم.  نمک آبرود یکی از جاهایی است که مامان فریبا عاشقشه. کوه پر از جنگل، ویوی زیبای دریا از دامنه کوه، دریاچه و آبشار، تله کابین و ... نمک آبرود را خیلی رویایی کرده.

 

ســــــــــلام دوباره، مخلص همه اونایی که از وبلاگم دیدن می کنند هم هستم

 

این ژست را هم مهشاد یادم داد تا عکس بگیرم

 

به به بازم آبشار و آب خنک و ارشان

 

بعد از صبحانه هم بلافاصله به سمت جاده 2000- 3000 که تعریفش را شنیده بودیم حرکت کردیم.  جاده پر پیچ و خم و پر از جنگل. ویلاهای بسیار شیک و زیبا که در زیباترین و باورنکردنی ترین قسمت ها روی کوه ساخته بودند زیبایی منظره را چند برابر می کرد.  واقعاً که چه جاهای زیبایی در کشورمان داریم و اکثراً از آنها بی اطلاعیم.

اونقدر تو کوه پر از جنگل بالا رفتیم که به ابرها رسیدیم.  منظورم همان مه است.  خودتون یک منظره از این بهشت را ببینید

 

بعد از نهار هوا کم کم سردتر و مه نزدیکتر شد.  به پیشنهاد مامانی قرار شد به ساحل برگردیم و شب را اونجا بگذرونیم تا مهشاد که عاشق دریاست حسابی لذت ببره

بعد از اجاره ویلایی در سلمان شهر یا همان متل قوی سابق و کمی استراحت و خوردن شام، به ساحل رفتیم و تا نیمه شب اونجا خوش گذراندیم.  من با ماسه ها کلی بازی کردم.  بابا و مامانی کلی در حاشیه دریا قدم زدند.  خلاصه همه از زیبایی ساحل در شب لذت بردیم

 

فکر کنم مامانی گاهی وقتها یاد مسافرتهای دو نفرشون با بابایی می افته. شاید هم بعضی وقتها حسرت اون روزها را می خوره که بدون مسئولیت بچه داری چقدر خوش می گذرونده اما من مطمئنم با من بیشتر بهشون خوش می گذره.  آخه من ناقلا اونقدر مامان را به خودم وابسته کردم که حتی وقتی نیم ساعت ازش دورم فوراً دلتنگم میشه.   خوب ما اینیم دیگه

 

صبح روز بعد پس از تحویل دادن ویلا بازم به ساحل رفتیم و ساعتی را در ساحل شلوغ نزدیک نمک آبرود گذراندیم.

 

اونجا که دارم اشاره می دم می دونید چی دیده بودم که با دقت نگاه می کردم و به مامانی اشاره می کردم؟ جت اسکی بود که برای من خیلی جذاب بود و به مامان می گفتم جت اسی جت اسی

 

موقع برگشتن هم جاده چالوس خیلی دیدنی بود. قسمتی از جاده مه گرفته و ابری و قسمتی بارانی و بعد از تونل شماره 9 دیگه خشک بود.

بفرمائید آش دوغ  قبل از نهار تو جاده چالوس

بعد از تونل شماره 9 هم کنار چشمه نهار را خوردیم و به سمت تهران حرکت کردیم

اینم از تور دور روزه و پر بار ما

جای همگی خالی بود

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)