ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

تولد پسرعمو (آقا ابولفضل)

  12 اسفند سال 91، آقا ابولفضل پسر عمو روح الله در بندر لنگه متولد شد.  به همراه پدربزرگ برای دیدنش به بندر لنگه رفتیم.  من خیلی ذوق می کردم و همش سعی می کردم به صورت او دست بزنم اما نمی دونم چرا اطرافیان اجازه نمی دادن بهش دست بزنم.  آقا ابولفضل تولدت مبارک   بعد از نهار هم به همراه عمو رفتیم لب ساحل بندر لنگه.  من از اینکه پا روی ماسه بگذارم کمی چندشم می شد.  خوب آخه تا حالا با پای برهنه روی ماسه راه نرفته بودم.  عمو روح الله دور تا دور من یک قلعه درست کرده بود تا ترس من بریزه.  بالاخره راضی شدم تا پاهام را روی زمین بگذارم.    ...
7 تير 1392

بازگشت از تهران به تبریز- 4 خرداد و یک خبر

سلام دوستان ما بعد از گذشت 4 ماه که از تبریز به بوشهر و تهران رفته بودیم، بالاخره روز 4 خرداد ماه به تبریز بازگشتیم.  البته یک خبر هم دارم و اینکه ما مجبوریم اواخر خرداد  ماه به تهران اسباب کشی کنیم.  آخه کلاسهای حضوری بابایی در دانشگاه تبریز تمام شد و دیگه نیازی نیست که تو تبریز باشیم.  بنابراین پدر تصمیم گرفت به زادگاه من و مامانی یعنی شهر تهران برگردیم و در خانه خودمان ساکن بشیم. مامانی از اینکه باید از تبریز بریم خوشحال نیست چون از این شهر زیبا خوشش می آمد و میگه اگه مجبور نبودیم، دوست داشت برای همیشه تو تبریز بمونیم.  خوب این هم فصل دیگه ای از زندگیمونه که ورق می خوره. به امید خدا بابا...
25 خرداد 1392

باغ پرندگان- تهران

اردیبهشت ماه همه جا زیباست و دیدنی، برای همین بابایی ما را تند تند به طبیعت می بره. هنوز تهرانیم و اوایل خرداد ماه قراره برگردیم تبریز.  بابایی پیشنهاد کرد که با عزیز جون برای گردش به باغ پرندگان (واقع در لویزان) که تازه در تهران افتتاح شده بریم.  جاتون خالی خیلی زیبا بود.  طبق روال اونجا، ماشینمون را در پارکینگ گذاشتیم و سوار ماشین های ون شدیم که ما را به محوطه باغ ببره اما چشمتون روز بد نبینه! همین که سوار شدیم من خیلی از ماشین ون ترسیدم (شما نشنیده بگیریدا حسابی گریه کردم) تا جایی که مامور اونجا مجبور شد ما را با ماشین برقی که اونجا بود و در و پنجره نداشت تا ورودی باغ بفرسته. حالا عکسهای اونجا را ببینید که وا...
14 خرداد 1392

تولد مامانی مبارک

فصل زیبای بهار و زیباترین ماه سال یعنی اردیبهشت، موسم تولد مامان فریباست. مامان می گه از زمان آشنایی او با بابایی که آنهم در اردیبهشت ماه بوده، بهار زیباتر از همیشه است. ما هنوز تهران و خونه عزیز جون هستیم.  مامان دوست داره تو این روز تولدش را در جمع کوچیک خودمون جشن بگیریم.  اما خاله سحر می گه شب تولد همه مون باید دور هم باشیم.  به همین دلیل بابا تصمیم گرفت روز تولد مامانی اول سه تایی برای خودمون جشن بگیریم و شب هم خونه عزیز جون به همراه خاله ها و دایی ها و بقیه دور هم باشیم.  از اونجایی که مامان عاشق طبیعته بابایی ما را برای نهار به کن سولقون برد.  رستوران کوهپایه، با مناظر طبیعی زیبا در کنار رودخانه، ج...
13 خرداد 1392

تهران- بوستان گفتگو

اردیبهشت تهران محشره، هوا تمیزه و همه درختها سبز خوشرنگ هستند.  حیفه که آدم از این هوا و پارک های اون استفاده نکنه.  با بابایی و مامان رفتیم بوستان گفتگو.  همین که رسیدیم، باد شروع به وزیدن کرد و گرده گلها را تو هوا پخش کرد.  همه داشتند عطسه می کردند.  پارک پر بود از گلهای زیبا  و رنگارنگ خان جان به جای اینکه توی کالسکه بنشینه، دوست داره اونو با دست حرکت بده و راه بره ...
27 ارديبهشت 1392

تفریح خانوادگی در کردان- کرج

یک هفته بعد از تولد مامان فریبا، تصمیم گرفتیم برای تفریح به اطراف (کردان و برقان) برویم. به اتفاق خاله و شوهرش، دایی فرزاد و خانمش و همینطور عزیز جون و فرشاد و مهشاد (دخترخاله و پسرخاله مامانی) یک روز خوب را در کردان گذراندیم.    درختی مشاهده می کنید قدمتی حدود 700 سال دارد و در روستای برقان در نزدیکی کردان قرار دارد.   اینم رودخانه ای که کنار آن اتراق کردیم و نهار خوردیم   همگی مواظب بودند که فسقلی تو رودخونه نیفته   چشمای نازتو بخورم ناناز   خان جان قربون اون تکیه زدنت بشم من   عشق بابایی   ...
27 ارديبهشت 1392

ساحل بردخون- استان بوشهر

آب دریا خیلی مشدی بود اما برای خان جان کمی خنک بود به همین دلیل خیلی آب بازی نکرد.  ارشان در پارک بردخون   ساحل روستای گلستان- استان بوشهر روزی که به ساحل روستای گلستان رفته بودیم، بابایی و عمویی دور خان جان قلعه و خندق درست کردند و آب دریا را دور خان جان هدایت کردند.   اسکله روستای چاه پهن ...
7 ارديبهشت 1392

قائمیه استان فارس- رودخانه شاهپور

چند روز مانده به سال تحویل، به همراه مادربزرگ و پدربزرگ و عمو آرش به شهر قائمیه از استان فارس رفته بودیم.  موقع برگشتن کنار رودخانه شاپور صفایی کردیم. جاتون خالی   پایان مسافرت نوروزی- سیزده بدر بالاخره تعطیلات نوروزی با رسیدن سیزده بدر تمام شد.  برای سیزده بدر همگی به ساحل دریای خلیج فارس رفته بودیم (ساحل زیرآهک). فردای سیزده بدر کم کم مسافران وسایل خود را جمع کردند تا به خونه و محل کار خودشون برگردند.  عمو رسول اینا رفتند تهران، عمه ها هم رفتند خونشون.  ما هم یک هفته بعد به تهران رفتیم تا یک ماهی هم پیش عزیز جون در تهران بمونیم و بعد به تبریز برگردیم.  ...
7 ارديبهشت 1392

بازگشت به تهران- شهر سمیرم- استان اصفهان

پس از اتمام تعطیلات نوروزی، به سمت تهران حرکت کردیم.  صبح روز حرکت مادربزرگ هنگام بدرقه ما طبق معمول گریه می کرد و از اینکه ازش دور می شم ناراحت بود.  بهش قول دادم که در اولین فرصت بازم به دیدنش برم. ظهر به شهر سمیرم رسیدیم. پس از خوردن نهار در رستوران، کنار آبشار زیبای شهر سمیرم رفتیم و ساعتی را اونجا گذراندیم.  هوا خیلی سرد بود و باد آب آبشار را به اطراف می پاچید. حیف که باید سریع حرکت می کردیم تا شب به تهران برسیم وگرنه کنار این آبشار زیبا می ماندیم و از مناظر زیبایش لذت می بردیم. ...
7 ارديبهشت 1392