تولدت 5 سالگی ارشان جان

پسر عزیزم به این سرعت 5 سال از زندگیت گذشت. به چشم بر هم زدنی. دوست دارم لحظه به لحظه بزرگ شدنت را با تمام وجود حس کنم. سالها به سرعت میگذرند و به امید خدا بزرگ و شکوفا می شوی. امیدوارم اونموقع با خواندن این خاطرات لذت ببری و من هم از یادآوری و دیدنشون بارها و بارها لحظات زیبامون را زندگی کنم.

امسال دو بار تولدت را جشن گرفتیم یکبار با خانواده بابایی( عمو رسول اینا و زن عمو زهرا) و یکبار هم با خانواده مامانی. آخه هماهنگ کردن همه برای یک روز سخت بود و به همین دلیل دو تا آخر هفته پشت سرهم برات جشن گرفتیم. 

هفته اول با خانواده عمویی به شهر بازی سرزمین عجایب رفتیم.  بابایی بلیط جشنواره سرزمین عجایب را گرفته بود. تو و حسن و محیا می تونستید سه ساعت کامل از تمام وسایل شهر بازی استفاده کنید. 

ارشان جان و محیا گلی

فکر کنم به حسن آقا خیلی خوش گذشته بود چون کارت خودش را برداشته بود و به تنهایی سراغ بازیهای دلخواهش می رفت و ما کمتر او را می دیدیم

با خودم فکر می کردم سه ساعت خیلی طولانی هست و چطور می خواهیم این همه ساعت توی شهربازی باشیم اما انقدر به شماها خوش گذشت که زمان به سرعت سپری شد. طوریکه ده دقیقه آخر باقیمانده با عجله و بدو بدو از این بازی به بازی دیگر می رفتید تا نهایت استفاده را کرده باشید

بعد از سه ساعت بازی، خوردن فست فود در لمزی شعبه سرزمین عجایب هم خالی از لطف نبود

عروسک پایینی اسمش شنگوله و نماد شهر بازی سرزمین عجایب هستش.  خیلی دوست داشتم که کیک شنگول برات بگیرم اما چون توی شهر بازی امکانش نبود، بهت قول دادم که برای تولدی که هفته آینده با خانواده مامانی خواهیم داشت برات کیک شنگول سفارش بدم. به همین دلیل یک عروسک و یک بادکنک گازی از شنگول برات گرفتم

بعد از شهر بازی برای خوردن کیک و چایی و میوه باتفاق به خانه برگشتیم

هرچی ما گفتیم ارشان الان 5 سالشه، تو با سماجت می گفتی نه 5 سالم تموم شد و الان رفتم توی 6 سال.

وقتی تراول هایی را که عمواینا بهت هدیه داده بودند دیدی، با خوشحالی گفتی:

اینا یعنی همش مال منه؟!!

وقتی عمو اینا رفتند، من مشغول جمع کردن خونه بودم که دیدم همونجا از خستگی روی زمین خوابت برده.

ارشان و خواب اونم ساعت 8 شب؟؟؟!!!!

تـولد دوم خان جان با تم لولـی پـایپ

هفته دوم باتفاق خانواده مامانی شامل دایی ها، خاله ها و عزیز جون جشن گرفتیم. از آنجا که بابایی شکل بادکنک ها را بصورت لولی پایپ درست کرده بود، من هم سایر تزیینات را با آن هماهنگ کردم

ژله رولی

سالاد ماکارانی

سالاد الویه

کشک و بادمجان

مرسانا گلی دختر ناز خاله

ارشان و عزیز جون و مرسانا

این عروسک شنگول سرزمین عجایب

اینم کیک سفارشی از شنگول

الحق که قنادی ولیعصر کارشون عالیه

آروین پسردایی، ارشان و پانیذ دختردایی

دایی فرزاد

این هم بریدن کیکی که چشم و گوش و تمامی اجزاء فوندانتش توسط بچه ها خورده شده بود

درنهایت کادوهای تولد خان جان

هر دو تولد بسیار خوش گذشت. جای همه دوستان خالی

بازهم تولدت مبارک پسر قشنگم

انشاءلله سالهای بعد به همراه داداشی ت که به جمع خانواده اضافه خواهد شد، تولدت را جشن بگیریم