سفر به تبریز- دیماه
پسرکم آخرین سفرمون قبل از دفاع دکترای بابایی به شهر تبریز همزمان شد با بارش شدید برف در تبریز و اطراف آن.
مهمانسرا با وجود چندین شوفاژ هنوز سرد بود مخصوصا برای خان جان که عادت داشت با لباس نازک توی خونه بگرده
به همین دلیل شب بعد را به اصرار خاله بهناز به خونه شون رفتیم و تو هم کلی از دیدن ماهان خوشحال شد. وقتی خاله بهناز زنگ زده بود و بهت می گفت خاله جون بیا خونه ما، تو پرسیدی خونه شما کجاست؟ خاله بهناز گفت ما تبریزیم دیگه! تو گفتی: آهان فکر می کردم که اهوازید.
ما کلی به این حرفات می خندیدیم آخه هنوز کوچکتر از اونی که بتونی بفهمی تبریز کجاست و اهواز و بوشهر کجا؟!
کلی با ماهان بازی کردی
انشالله دفعه بعدی 7 بهمن برای دفاع دکتری بابایی به این شهر زیبا برمیگردیم
به امید خدا و موفقیت بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی