ارشان و شروع مهد کودک- سال 95
از آبان 95 شروع می کنم. چند روز بعد از جشن تولدت تصمیم گرفتیم در یکی از مهدهای بسیار خوب محل زندگیمون ثبت نامت کنیم. تصمیم مون به این دلیل بود که دیگه وقتش رسیده بود که کم کم با محیط بیرون از خانواده و محیط مدرسه آشنا بشی. ضمنا از وابستگی ت به من کاسته بشه. البته به نظرم واقعیتش این بود که از وابستگی من به تو کم بشه. فکر اینکه وقتی بخواهی وارد مدرسه بشی و چندین ساعت از من دور باشی برام سخت بود. همیشه میگفتم اگر ارشان مدرسه بره من خیلی تنها می شم و طاقت دوری ارشان را ندارم. حالا وقتش بود که کمی تعدیل بشیم. من هم که ماه پنجم بارداریم بود و باید خودمان را آماده ورود عضو جدید خانواده می کردیم. بعد از کلی وسواس بالاخره مهد سرافراز را انتخاب کردیم. الحق مهد بسیار خوب با کادری مجرب و دلسوزبود که خیال ما را بابت ساعتهایی که دور از ما بودی راحت می کرد. خانم سرافرازمدیربسیار خوب و دلسوزی بودند درست مثل مادر بچه ها با اونها رفتار می کردند. همچنین کادر مربیان و حتی سرویس و خدمات مهد. البته از روزهای مهد خیلی عکس ندارم و عکس ها مربوط به کانال مهد هست که خیلی کیفیت ندارند اما به قول معروف کاچی به از هیچی
ارشان نفر سوم ایستاده از راست
عکس بالا هم روز اردو در سرزمین عجایب بود
عکس های پایینی هم مربوط به نمایشی بود که برای جشن نوروزی تمرین کرده بودند.
پسرک ناز من هم نقش جوجه شیرینی پز را در نمایش عروسی خاله سوسکه اجرا می کرد
وای که چقدر توی لباس و نقشت ناز و دوست داشتنی شده بودی
فعلا این چند تا عکس را توی گوشیم داشتم که گذاشتم. به امید خدا بعدا باز هم عکس اضافه می کنم